فیلم با توضیحات کارگردان اثر، مهرداد غفارزاده، آغاز شد. او گفت برای کشف ایده فیلم، سالی را به تحقیق در چند کشور سرگردان بوده و ادامه داد که ایده چگونه شکل گرفت و چرا چند تهیه‌کننده ایرانی و غیرایرانی از سرمایه‌گذاری اثر سر باز زدند و در نهایت پروژه از میان فیلمسازان کشورهای فرانسه، ایتالیا، نیجریه با ژاپنی‌ها به نتیجه رسید. غفارزاده اضافه کرد؛ فیلم پس از ساخت به دلیل شیوع کرونا مهجور ماند و بخت حضور در جشنواره‌های جهانی را نیافت و در نهایت سال گذشته میلادی در ژاپن اکران سراسری داشت و اکران آن در ایران هنوز محقق نشده است.

و اما بعد… «روی خط صفر» یک اثر فراواقع‌گرا است که با ایده‌ای خلاق ساخته شده است. دو فیلمساز، یکی از ایران و دیگری از ژاپن، بدون آنکه از شخصیت‌های فیلم یکدیگر خبر داشته باشند، اثر خود را می‌سازند و در نقطه صفر زمین، یعنی خط استوا، جایی که جاذبه زمین در حداقل ممکن است، شخصیت‌ها را به دیدار هم می‌فرستند. این نقطه جایی است برای امری فراتر از دیدار، جایی برای همزمانی پایان و آغاز، جایی برای گام‌زدن خیال و عدم تعلقات خاطر گذشته و حرکتی روی مرز اکنون.

گمشدن در کلمات دیگران

شاید بهتر باشد اول به شخصیت‌ها بپردازم. شخصیتی که در آغاز فیلم روایت می‌شود، مردی است ایرانی، سانسورچی کلمات شاعران و نویسندگان که از سانسور “دیگری” به خودشکوفایی رسیده، ادراکی بهتر از خود یافته و حالا شاعر کلمات بریده و مثله شده دیگران است.  ابزارش برای شاعری نه تخیل خلاق که دزدیدن ناخودآگاه و خیال دیگران است؛ با بعضی در ذهنش عناد دارد، با دیگرانی خنثی برخورد کرده و فقط مطابق نظرش به حذف کلمات آنان نشسته . قیچی اصلی‌ترین ابزار زندگی نمادین او است و کیسه‌ای دارد که کلمات بریده را در آن ریخته و گاه از سرهم کردن کلمات بریده‌بریده به شعری تازه می رسیده و می رسد. البته شخصیت علاقه‌مند و دوستدار شعر بوده، اما در ساختار و رفت و آمدهایی به سانسورچی تبدیل شده . باید گفت که این شخصیت را نباید به یک سانسورچی یا ممیز و… در یک ساختار اداری در ایران فروکاست؛ شخصیت فراتر از اینها دچار درگیری با خود است. به عبارتی او محصول تعارض خود با خود است؛ او آن چه شده که حذفش می‌کرده، او آنچه شده  که در مقابلش می‌ایستاده. بر این مبنا شخصیت قابل‌درک است و کارگردانی براین‌اساس پایه‌ریزی شده. در این ترکیب، شخصیت بین خود و خودی که «دیگری» او است، شناور، در حرکت، سیال و گرفتار است. به این دلیل او در محیطی که این اتفاق برایش افتاده (موقعیت و محل زیست و تجربه تقابل با خود) دچار کابوس، رویا و درهم‌ریختگی واقعیت و خیال است. وجود آینه‌قدی در خانه او که در زمان‌های مختلف روایت، روبرویش می‌ایستاد، این امر را تداعی می‌کند که او و “دیگری” که با او در تعارض است، روبروی هم ایستاده‌اند و حالا در حالی یکی شدن هستند. از منظر روان‌شناختی این مرد در موقعیتی مرزی است، شناور و سیال، گم شده و به دنبال جایی برای پیداکردن خود.

مردی گم شد در کلمات، زنی با جنینی خاکستر شده؛ بازیابی خود «روی خط صفر»

در حالی‌که راوی روایت (صدای نریشن) خود شخصیت است، اما روایت‌های شکسته از خود دارد. به عبارتی خودش را نمی‌تواند دقیقاً بازیابی و بازشناسی کند، همچون کلماتی که بریده و بریده‌ها را جمع کرده، نمی‌تواند از میان آنها یک خود وجودی(اگزیست) بازشناسی کند. او در شاعرانی که سانسورشان کرده گم شده و اگرچه لحظاتی به خودشکوفایی (محصول مکاشفه) رسیده، اما از این شخصیت تازه خود تصویری منسجم نیافته است. به همین دلیل گاهی او را در قابی می‌بینیم که از خانه خارج شده و در خیابان در حال قدم‌زدن است در حالی‌که دوربین (همراه با نریشن که نوعی تداعی‌کننده شخصیت است) پشت پنجره مانده و نظاره‌گر او است. ناظر و منظر از هم فاصله دارند و این شکاف شخصیت را آشکار می‌کند. فصل دوم آنجا است که شخصیت (سانسورچی کلمات که خود شاعر شده) به دعوت شاعری (کسی که شعرها، زندگی و حضورش توسط سانسورچی نابود شده است) به کشور دیگری می‌رود. موقعیت جغرافیایی عوض می‌شود، حالا شخصیت برای کشف خود در جغرافیای دیگری با «آن دیگری» روبرو شده و مواجهه شکل می‌گیرد. بهانه این است که ناشری ترک می‌خواهد شعرهای شخصیت اصلی را منتشر کند. این موقعیت را شاعری که شعرهایش سانسور شده فراهم کرده،  دلیل شاعر این است که سانسورچی ناخودآگاه او را زندگی تکرار کرده و با کلمات او معنا یافته و… این کنایه ظریف از یک عمق روان‌شناختی بر می‌خیزد. مخصوصاً اینکه شاعر در کنار معشوقش زندگی شاعرانه یافته، شعر را زندگی می‌کند، حالا آن که سانسورچی شاعر در کوره‌راه زندگی در جغرافیای دیگر (سرزمین دوم) دچار سکوت ذهنی شده است. کلمات او را یاری نمی‌کنند، دیگر آینه‌ای نیست تا او بتواند خود را بازیابی کند، حتی دروغین. شخصیت حالا پس از شکست و شکسته‌شدن باید در مسیر تازه خود را بازیابی کند. خودِ خود را بشناسد و… این رویکرد او را به سرزمین سوم و جغرافیای دیگری می‌کشاند، جغرافیایی که نقطه صفر دارد و سفری که او را باید به این نقطه صفر برساند، این سفری معنوی است برای یافتن خود بدون آنچه بیرون به او تحمیل کرده. در سومین سرزمین یا جغرافیای تازه شخصیت با ناشناخته‌ها روبرو می‌شود که تجلی ای از خود او است؛ خودی که از دالان زندگی آمده و جایی را می‌یابد تا با خودش خلوت کند. این خلوت در سرزمین سوم به وسعت دشت‌های آفریقا است.

مردی گم شد در کلمات، زنی با جنینی خاکستر شده؛ بازیابی خود «روی خط صفر»

زنی با خاکستر فرزند در میانه خودبیگانگی و خودباوری

فصل دوم فیلم روایت زنی است محصول ازدواج مادری سنگاپوری و پدری ژاپنی. زنی که به‌تازگی از یک رابطه بیرون آمده و بچه‌ای را سقط کرده  و جنین خاکستر شده را همراه دارد تا جایی به خاک بسپارد. روایت این زن در گفتگو با روزنامه‌نگاری در حال بازگوشدن است. خاطراتی از پدر و مادرش که فروشگاه فروش دکمه‌ای خاص را داشته‌اند، او را به درکی نوستالژیک از آنان رسانده. پدر و مادری که سفرهای بسیاری داشته‌اند و از آن سفرها دیگر نه اشیا که هوای آن شهرها را در حبابی پلاستیکی و مهروموم شده می‌آورده‌اند. این سفرهای رمانتیک و آن خانه و فروشگاه یکی از دریغ‌ها در مقایسه با زندگی خود اوست. زن (همچون مرد قصه ایرانی) هم در فقدان و ازدست‌دادن «دیگری» به سرگشتگی رسیده است. در این فیلم، علی‌رغم اینکه هر دو کارگردان از قصه‌های هم بی‌خبر بوده‌اند، اما به یک مسئله واحد رسیده‌اند؛ شخصیت‌هایی که دچار ازخودبیگانگی و ناشناختگی خود هستند، خودی را گم کرده‌اند که سال‌ها به آن باور داشته و حال در خلأ زندگی می‌کنند.

زن در مسیر بازشناسی خود به سرزمین مادری‌اش سنگاپور می‌رود، جایی که با دیدن آشنایان مادرش به دنبال هویت خود است. زن اگرچه در مرحله اول به جنگ آمریکا-ژاپن (کشته‌شدگان حمله‌های اتمی آمریکا به ژاپن) پیوند خورده، اما در این سفر با جنگ ژاپن-سنگاپور آشنا می‌شود. بر اساس روایت، آن جنگ و کشتاری که ژاپنی‌ها کرده‌اند، مادر نباید با یک ژاپنی ازدواج می‌کرده، اما او عشق را برگزیده و تکلیف خودش را با خودش می‌دانسته و آن را با هویت جمعی گره نزده است. این ویژگی زن را گیج‌تر می‌کند و پرسش‌هایش عمیق‌تر می‌شود. او به دنبال خود در سرزمین دوم با لایه‌ای عمیق‌تر از گذشته پیوند می‌خورد، اما کماکان سرگشته می‌ماند.

آینده (فرزندش – خود در حال تجلی‌اش) ازدست‌رفته و در خود نیرویی برای بازیابی نمی‌یابد. نوع زندگی پدر و مادرش آن قدر محصول آشوبی (Chaos) عاشقانه است که برای او روی نداده. این حس‌آمیزی با مادر (شاید از جنس عقده الکترا) او را دچار تشویش کرده. او در مواجهه با مادر احساس کمبود و ناکافی بودن می‌کند و در تلاش است تا راهی به خود بیابد. این مسئله او را راهی سفر به سومین سرزمین می‌کند. او هم سر از کنیا در می‌آورد و خط استوا، جایی که نقطه صفر زمین است و جاذبه در کمترین حالت. این منطقه می‌تواند جایی برای کاهش تعلق زمینی باشد. جاذبه اولین نقطه تعلق وجود در روی کره زمین است، امری که باعث شکل‌گیری حیات شده  و در جایی که کمترین اثر را دارد می‌تواند راهی برای خلاصی از تعلق باشد. او خاکستر کودکش را در نزدیکی خط استوا خاک می‌کند و با مردی مواجه می‌شود که حاضر است با او خود را بازیابد، اگرچه پر از تردید هستند، اما در نهایت هر دو روی خط‌آهنی که از آن گیاه روییده راه می‌روند و … .

بماند که پیوند دو شخصیت ذیل همین نقطه صفر نیز روایت تصویری فراواقع دارد.

مردی گم شد در کلمات، زنی با جنینی خاکستر شده؛ بازیابی خود «روی خط صفر»

فارغ از تحلیل شخصیت‌ها، کارگردانی هر دو کارگردان ایرانی و ژاپنی پدیده‌ای قابل‌توجه است. کارگردان ایرانی، مهرداد غفارزاده، در روایت اول شخصیت سانسورچی در سرزمین اول همچون انیمه‌ها و روایت‌های خیال‌انگیز ژاپنی است: سریع و تند و با ضرباهنگی پرشتاب تا رویا و واقعیت درهم‌آمیخته شود. یکی از درخشان‌ترین این لحظات وقتی است که اتاق و تختخواب مرد در خانه‌اش در آب شناور می‌شود. غفارزاده در کارگردانی، شخصیت را در زوایا تندوتیز و مثلثی می‌گذارد و قاب‌ها را بر اساس شخصیت می‌چیند. تعارض شخصیت با خودش با ساختار کارگردانی درهم‌آمیخته است. چینش اشیا در قاب‌ها به‌دقت انتخاب شده و به روایت کمک می‌کند. کارگردان ژاپنی در نوع روایت به گمان نگاهی به سینمای ایران و کسانی همچون عباس کیارستمی داشته است. اگرچه در سینمای ژاپن چهره‌هایی همچون «ازو» یا «کوروساوا» در قصه‌های شهری در سکون و کنش در قاب نه در دوربین الگو هستند. به گمان هر دو کارگردان خواسته یا ناخواسته به سینمای کشور دیگری چشم داشته‌اند و متأثر از هم بوده‌اند. باتوجه‌به سابقه و پیوند این دو سینما می‌شود به این نتیجه رسید که درآمیختگی روایت و کارگردانی امری دورازذهن نیست. فیلم سینمایی “روی خط صفر” محصول مشترک ایران و ژاپن است که در ایران، ترکیه، سنگاپور، ژاپن و کنیا فیلم‌برداری شده. تهیه‌کنندگان: سودابه خسروی، نائوکو ایشی‌سه، ایده و طراح ساختار فیلم را  مهرداد غفارزاده

داده و با یوشیمیشو جیمبو و اکبر روح فیلمنامه را نوشته اند، کارگردانان این اثر: مهرداد غفارزاده، یوشیمیشو جیمبو و بازیگران آن مهدی احمدی، کاناکو میزوموتو و رامین صدیقی بودند.

مردی گم شد در کلمات، زنی با جنینی خاکستر شده؛ بازیابی خود «روی خط صفر»

۵۷۵۷


خبر آنلاین