ریحانه اسکندری: وقتی صحبت از سینما بهعنوان یک هنر عمیق و فلسفی میشود، نامی که بلافاصله به ذهن میرسد، آندری تارکوفسکی است. فیلمسازی که سینما را نهفقط یک وسیله برای داستانگویی، بلکه ابزاری برای کندوکاو در روح و ذهن انسان میدانست و به شاعر سینمای معروف است. تارکوفسکی بیشتر از هر کارگردان دیگری روی مفهوم زمان در سینما کار کرد. او اعتقاد داشت که سینما باید زمان را همانطور که در زندگی حس میشود، ثبت کند—نه سریعتر و نه کندتر. همین نگاه باعث شد که فیلمهایش ضربآهنگی آرام اما تأثیرگذار داشته باشند، چیزی که بعدها به زمان تارکوفسکیایی معروف شد.
فیلمهای او پر از نمادگرایی، تأملات فلسفی، تصاویر شاعرانه و حسرتی عمیق برای گذشته است. تارکوفسکی سینمای تجاری را قبول نداشت و همیشه به دنبال تجربههای معنوی و ذهنی بود. از خاطرات کودکی گرفته تا دغدغههای دینی، جنگ، ایمان، و تنهایی، همه در آثارش نقش دارند. او معتقد بود که هنر، ابزاری برای رسیدن به حقیقت است، نه فقط یک سرگرمی.
در این گزارش نگاهی به ضروریترین آثار این فیلم ساز برجسته میاندازیم.
کودکی ایوان (Ivan’s Childhood) – ۱۹۶۲
این فیلم به کارگردانی آندری تارکوفسکی توسط ولادیمیر بوگومولوف (بر اساس رمان)، خود تارکوفسکی و میخاییل پاپاوا نوشته شده است.
نیکولای بورلیایف، والنتینا مالیاوینا و یوگنی ژاریکوف باززیگران این فیلم هستند.
این فیلم قصهای تراژیک از کودکی به نام ایوان است که در جنگ جهانی دوم یتیم شده و بهعنوان دیدهبان برای ارتش شوروی کار میکند. ایوان بین دو دنیا در نوسان است: خشونت جنگ و خاطراتی که از دوران کودکی در ذهنش مانده.
این فیلم اولین اثر بلند تارکوفسکی بود و همان اول کار، جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز را برد. تارکوفسکی برای صحنههای خواب و رویا از نورپردازی خاصی استفاده کرد که بعدها امضای سبکیاش شد.
این فیلم به خاطر روایت شاعرانهاش از جنگ، یکی از بهترین آثار ضدجنگ تاریخ سینما شناخته میشود.

آندری روبلف (Andrei Rublev) – ۱۹۶۶
این فیلم با بازی آناتولی سولونیتسین، ایوان لاپیکوف و نیکولای بورلیایف داستانی درباره نقاش معروف قرن پانزدهم، آندری روبلف، دارد که در روسیهای پر از جنگ و خشونت، به دنبال ایمان و هنر خود میگردد.
این فیلم سالها توسط دولت شوروی توقیف شد چون به نظرشان خیلی تاریک و ضدملی بود.
«آندری روبلف» یکی از پرهزینهترین فیلمهای تارکوفسکی بود و تولیدش نزدیک به ۵ سال طول کشید، همچنین یکی از پیچیدهترین و مهمترین فیلمهای تاریخی است که بیشتر از بیوگرافی یک نقاش، درباره جستجوی ایمان است.

سولاریس (Solaris) – ۱۹۷۲
این فیلم از تارکوفسکی بر اساس رمان استانیسلاو لم ساخته شده است.
داناتاس بانیونیس و ناتالیا بوندارچوک بازیگران این اثر هستند و داستان فیلم درباره روانشناسی به نام کریس کلوین است که به یک ایستگاه فضایی فرستاده میشود تا درباره اتفاقات عجیب آنجا تحقیق کند. در همین بین وقتی همسر مرحومش به شکل عجیبی ظاهر میشود، همهچیز رنگی کابوسوار به خود میگیرد.
این فیلم اغلب بهعنوان پاسخ شوروی به «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» کوبریک در نظر گرفته میشود.
این فیلم حالتی پیچیده و شاعرانه دارد که مرز بین واقعیت و خیال را از بین میبرد.

آینه (Mirror) – ۱۹۷۵
این فیلم با بازی مارگاریتا ترخووا و ایگنات دانلیتسین داستانی نیمهزندگینامهای است که از نگاه یک مرد در حال مرگ روایت میشود. او خاطرات کودکی، جنگ، و رابطهاش با مادرش را درهم میبافد.
یکی از نکات جالب این فیلم این است که مادر تارکوفسکی در این فیلم نقش مادر شخصیت اصلی را بازی کرد. این فیلم در شوروی سانسور شد اما بعدها یکی از شاهکارهای سینما شناخته شد.
تارکوفسکی در این فیلم شرایطی را ایجاد کرده است که یک تجربه احساسی، عمیق و شاعرانه بیش از آنکه قصه بگوید، حس و خاطره میآفریند.

استاکر (Stalker) – ۱۹۷۹
این فیلم یکی دیگر اقتباس های تارکوفسکی از یک کتاب است و بر اساس رمان «پیکنیک کنار جاده» از برادران استروگاتسکی ساخته شده است.
الکساندر کایدانوفسکی و آناتولی سولونیتسین بازیرگان این فیلم هستند.
فیلم درباره یک راهنما (استاکر) است که دو مرد را به منطقهای ممنوعه میبرد، جایی که گفته میشود جایی در آن آرزوها را برآورده میکند.
جالب است بدانید فیلمبرداری این فیلم به قدری سخت بود که برخی عوامل بعدها به سرطان مبتلا شدند. این فیلم که یکی از فلسفیترین آثار علمیتخیلی تاریخ سینماست یک تجربه عمیق که بیشتر شبیه یک مراقبه معنوی است برای مخاطب ایجاد میکند.

نوستالژیا (Nostalgia) – ۱۹۸۳
این فیلم اوج شاعرانگی تارکوسفکی است که در آن اولگ یانکوفسکی، ارلاند یوزفسن و دومیزیانا جیوردانو به هنرنمایی میپردازند.
داستان فیلم از این قرار است که شاعری روس به ایتالیا سفر میکند تا درباره آهنگساز گمنامی تحقیق کند، اما در این مسیر دچار حسرت و غربتی عمیق میشود. او درگیر دیدار با مردی عجیب میشود که ادعا میکند دنیا در حال فروپاشی است و تنها راه نجات، بازگشت به ایمان و معنویت است.
این اولین فیلمی بود که تارکوفسکی در خارج از شوروی ساخت و حسرت دوری از وطن در تمام صحنههای فیلم حس میشود. در یک برداشت تاریخی، تارکوفسکی از بازیگر اصلی خواست که با شمعی روشن، استخری بزرگ را طی کند بدون اینکه شمع خاموش شود و این صحنه ۹ بار تکرار شد.
میتوان گفت این فیلم فضایی پر از غم غربت، زیبایی بصری و تفکر درباره هویت و ایمان دارد که میتواند انسان را از زمان و مکان خارج کند.

ایثار (The Sacrifice) – ۱۹۸۶
این فیلم با بازی ارلاند یوزفسن، سوزان فلیتوود و آلان ادوال درباره مردی است که در روز تولدش میفهمد دنیا در آستانه یک جنگ هستهای است. او در یک تصمیم عجیب، قول میدهد که اگر جهان نجات پیدا کند، همهچیزش را قربانی کند.
فکتهای جالب:
تارکوفسکی این فیلم را در سوئد و با تیم برگمان (از جمله فیلمبردارش، اسون نیکویست) ساخت.
در صحنهای از فیلم که خانه شخصیت اصلی آتش میگیرد، عوامل تمام تلاش خود را کردند تا همه چیز در یک برداشت انجام شود زیرا انجام در برداشت دیگر غیرممکن بود.
این فیلم مثل یک پایان شاعرانه برای کارنامه تارکوفسکی که تمهای معنوی و انسانی را به اوج میرساند عمل میکند.

تارکوفسکی یک کارگردان معمولی نبود. او با فیلمهایش زمان را شکل داد، به فلسفه و ایمان پرداخت و تصاویری خلق کرد که تا ابد در ذهن تماشاگران باقی میماند. هرکدام از این هشت فیلم، یک شاهکار بینظیر است که باید دید و حس کرد.
۵۷۵۷
خبر آنلاین